سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بجد شریف
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد فاروق فاروقی بجد[13]
 

چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمده‌است بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دست‌کشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذی‌النورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 18
کل بازدید : 137064
کل یادداشتها ها : 126

نوشته شده در تاریخ 86/11/2 ساعت 7:40 ص توسط محمد فاروق فاروقی بجد


از یوم شنبه 8 ماه صفر تا روز دوشنبه 17 شهر مذکور بنده در کراچی بودم ورفتن من جای رفقا این بود که در هر یوم یا در هر دو روز یکدفعه یک آنه میدادم در کالسکه که او را ترم میگویند سوار شده قدری نشسته بعد باز حرکت کرده و آنه دیگر کرایه داده به صدر میرفتم- اگر کسی از جایِ خوشدل باشد چرا از آنجا فرار میکرده باشد بعضی خواهند گفت که فلانی دروغ میگوید یا سکونت در صدر از راه صرفه جویی بوده نه چنانست – جواب اوّل اینکه روز اول که بصدر رفته بودم بسیار مانده وکوفته بودم وقدری خوابیدم نوکر دوست من که در جای او بودم ورفیق دیگر من حاجی چراغ الدین  اصرار زیاد کردند که اینجا بمان بنده نتوانستم سخن ایشان را برگردانم شب را بایشان گذاشتم پذیرایی درست از بنده نمودند روز دیگر هم تا بعد از ظهر نرفتم بعد از ظهر که بسرای رفتم دیدم حاجی محمّد حسین در سراست وکسی دیگر نیست احوال مرحوم حاجی ملا احمد را پرسیدم  گفتند که جان بحق سپرده دار دنیا را وداع نموده بنده گریهِ زیاد کرده از رفتن و از آمدن خود نادم وزَهره(جرئت) این که چیزِ بگویم نداشتم – بر گشته بصدر رفتن شروع کرده پیاده بصدر رفتم ومدّت ده یوم را در کراچی مکث نمودیم فقط در یوم یا در دو یوم یک مرتبه بدیدن رفقا بیش نمیامدم آنهم برای اینکه معلوم کنم که کی خیال حرکت را دارند –تا روز یک شنبه که 16 ماه صفر بود به بنده  توضیح  دادند که فردا یوم دوشنبه 17 ماه مذکور یقیناٌ حرکت خواهیم کرد بنده شب را مراجعت بصدر کراچی کرده علی الصباح ساعت هفت انگلیس پس از صرف چای سوار ترم شده بمسافر خانه آمدم دیدم هنوز درست تیِّار برای رفتن نیستند ودر فکراند که گاری گاوی را بگیرند که بارهای خود را حمل استیشن تمایند بنده بساعت نگاه کردم گفتم رفقا وقت میگذرد در فکر حرکت باشید باز هم بطریق سابق جواب طعنه آمیز را به بنده تعارف فرمودند بنده هم بطریق عادت متحمّل شده بیرون رفتم ویک درشکه را کرایه کرده آوردم بستر وصندوق خود را در توی آن گذاشتم ورفقا را تکلیف کردم که بیائید من کرایه داده ام سوار شوید  آخر حاجی ملا محمد با حاجی ملا محمّد حسین ملا حاجی همراه بنده سوار شدند



نذر...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ