چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمده‌است بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دست‌کشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذی‌النورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند
بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 136945
کل یادداشتها ها : 126
سلام
سفرنامه حج در سال 1305ه ق نوشته شده توسط مرحوم حاج احمد علی حنفی بجد از شخصیت های سرشناس وبزرگان مذهبی بجد توسط نواده ایشان محمد عارف حنفی بجد بدستم رسیده که اگر فرصت کنم بتدریج بازنویسی میکنم تا شما هم ازخواندن آن لذت ببرید فعلا عکس صفحه اول انرا ملاحظه بفرمایید
شیخ را گفتند که فلان کس بر روی آب می رود.گفت: سهل است وزغی وسهره ای بر روی آب می رود .گفتند فلان کس در هوا می پرد گفت زغنی ومگسی نیز در هوا بپرد گفتند فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می رود شیخ گفت شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میرود. این چیزها را قیمتی نیست مرد آن بود که در میان خلق نشیند وبرخیزد وبخسبد وبا مردم داد وستد کند وبا خلق درآمیزد ویک لحظه از خدای غافل نباشد
در جستجوی عشق به آفتاب نماز بردی وبه طراوت گلها ایمان آوردی.از عشق سرودی عشق را دیدی و با او تا بی نهایت آبی آسمان سفر کردی .اینک در تو صداقتی بوسعت دریا جاریست از تو میتوان به باران رسید ویا شبی مهمان مهتاب شد پا به پای عاشقان همصدا با عرشیان به استقبال مرگ رفتی پرشور وبی تاب گویی نسیم بودی که آنسان سبک از بالای زمان گذشتی حال یاد تو در ذهن اقاقی ها باقی ست ورودها ترانه هجرت تو را بر لب دارند یادت همیشه با ماست همیشه ......
اگر می خواهی از باغ زندگی لذت ببری پس از ورود به باغ علفهای هرز را از ریشه بکن ونگو چرا در باغ زندگی من علف هرز هست
|
پادشاها جرم ما را درگذار |
|
ما گنهکاریم و تو آمرزگار |
|
تو نکوکاری و ما بد کرده ایم |
|
جرم بی انداز و بی حد کرده ایم |
|
سالها در بند عصیان گشته ایم |
|
آخر از کرده پشیمان گشته ایم |
|
دائماً در فسق و عصیان مانده ایم |
|
همقرین نفس و شیطان مانده ایم |
|
روز وشب اندر معاصی بوده ایم |
|
غافل از یؤخذ نواصی بوده ایم |
|
بی گنه نگذشت بر ما ساعتی |
|
با حضور دل نکردم طاعتی |
|
بر در آمد بنده ی بگریخته |
|
آبروی خود به عصیان ریخته |
|
مغفرت دارد امید از لطف تو |
|
زان که خود فرموده ای لاتقنطوا |
|
بحر الطاف تو بی پایان بود |
|
نا امید از رحمتت شیطان بود |
|
نفس و شیطان زد کریما راه من |
|
رحمتت باشد شفاعت خواه من |
|
چشم دارم کز گنه پاکم کنی |
|
پیش از آن کاندر لحد خاکم کنی |
|
اندر آن دم کز بدن جانم بری |
|
از جهان با نور ایمانم بری |
مرکز مخابرات بجد 5213333
فاکس مرکز 5213299
شورای اسلامی5213080
مدرسه راهنمایی حاج محمد حسین قهستانی 5213010
دبستان جامی بجد5213020
موسسه خیریه اکرام بجد5213070
صندوق قرض الحسنه محسنین بجد شریف5213072
دهیاری 5213003
شرکت تعاونی تولید روستایی وحدت سبز بجد5213028
باکد 0561
زندگی یعنی بالا رفتن از سر بالایی نه پایین آمدن ازآن . کسی که پایین می آید زندگی را میبازد وآن که بالا میرود زندگی را متحرک تر وپر نشاط تر میسازد
هر کسی صحبت ودوستی را نشاید بلکه باید که با کسی هم صحبت شوی که اندر وی سه خصلت بود:
اول عقل باشد که در صحبت احمق هیچ فایده نباشد واخر به وحشت کشد
دوم نیکو خوی بود که از بد خوی سلامت نبود وچون آن خوی او بر او بجنبد حق تو فرو نهد وباک ندارد
سوم آنکه به صلاح نیکو کار باشد که هر که بر معصیت مصر بود از خدای نترسد وهر که از خدای نترسد بر وی اعتماد نیست
