سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بجد شریف
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد فاروق فاروقی بجد[13]
 

چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمده‌است بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دست‌کشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذی‌النورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 156
کل بازدید : 138283
کل یادداشتها ها : 126

نوشته شده در تاریخ 91/1/24 ساعت 9:38 ع توسط محمد فاروق فاروقی بجد


   تو چله کلو بود که تنگ رو به یه که از کلاتان اطراف. بری پرس وجو در مورد ا جنه برفته بودم . بعد از کل اختلات با پیرو پودا وجونون جره خود یه جوونک که نو داماد هم بود و زنی هم خیله مار تیلیف مکرد برفتم ور سراینو .موتور ته سرا ور جک زدمو خو برفتم تو ایونینو.

 مو ر   چه تحویل گرفتن از کله کنو بگیری تا پختیکون پارسا لی وسفوف وبنه .سوا ازو سرشیرون خود مسکه که نماشوم خاشی برما بیارده بود.

 اتشون خور که داشتم زن صاحب خونه گفت اقای مهدوی بری شما تو اتاق روبرویی جا تنک کردم هر وقت شمار خو میه بری بر خو دراز کشی سرخور ونی .یه تخم اشکنه ور نیومه که دیدم دگه چشون مور خو بگرفته از خونه ادر اومدوم وبرفتم به حد خونه روبرویی که زنه نشون مو داده بود همو جور که داشتم مرفتم ور حد خونه. صاحب خونه صدا خور ور ارد .وگفت اراستی هنو که از یاد مو بنرفته از شما گویم که ازونجه که خونه ما کنار قبرستون قدیمی ایه جن داره هوا دار خو باشه. بیاین تو بسم الله کنی.

 حرفیر پی گوش انداختم وسر خور تنداختم وتو خونه شدم یه همله بعد که تو تنهایی بودم واز پشت نیم دری تو قبرستور نگاه مکردم وبه یاد اختلاتون مردم در باره جن افتادم مو به تن مو سیخ شد .لامپ خونه ره خموش کردوم سریع تو لحاف خزیدم ولحاف رم رو خو کشیدم .

 هنو دل مور هوش بنبرده بود که که دیدم یه که داره ور در مزنه سر خور یواشوک از زر لحاف بدراردوم گفتم کنه؟ صدا زن صاحب خونه میومد که مگفت: بیداری؟ گفتم ها؟ برچه مگه؟ که گفت انه هیچی بر شما پارچه اویه بیاردوم. صدا مردکه هم از دور میومد که مگفت ای زر شلواری خشت مالی رم ببر که مرد دپا خو کنه زنه گفته اله ویشک نه جشت .او چنه؟ تا زر گلو مرد بالا میاده وسطی برشما الش مکننده. گفتم نه دودو مو عادت به زر تامونی نداروم. پارچ اوره بستوندوم وبیومدوم تو در دبستم هنوز لامپ ره خموش نکرده بودم که دیدم باز صدا زنه میومه مگفت که وخه برات برو ور مرد گو که کلید مستراح کجه؟   که باز شو مرد تو تاریکی دست پاچه نشو و خور ور درو دو نزنه؟ هوجور که تو لحاف خور کراز مدادوم صدا خور بلند کرد مو گفتم نه حوا خانم خاطر جم باشی مو تا صبح جل نمزنم تازه نماشوم که میومدم ور سرا شما برفتم .اقا بی ادبی هم مشو ای خلایینو او سر سرا تو یه دالن دراز و تنگو تاریک حالا بگزرم از او افتابه مسی خود او اویون خنکه که ور دست خو رختم همو گل جا شوشل بستم.....

نمدونم کی وچه وقت از شو بود. تو تو هور بودم که دیدم یک دفعه در خونه وا شد همودم ور درزگیدم از خو. خفتوک گفتم کنه؟ هیچ صدا یه نبود اصلا کسه زریکی بدر نیومه دوباره گفتم که بود؟ هوالکی ور خواستم یواش برق ره روشه کردوم دیدم در پهن ادوایه.

 یواشوک کله خور از لا در خونه بدر اردوم دیدم لامپ خونه عروس خواستگار خو خموشه تو ایوو هم چنوتاریکو ظلمات بود در دبستم بیومدوم تو لحاف. هنو خود خو کلنجار مرفتم که که بود که دره واکرد که یکدفعه دیدم دستگیره درب دوباره وا شد. مو که دگه حسابی کلافه شده بودم گفنم کنه ؟. ها؟ تو تاریکی به در خونه خیره شده بودم که بینم که خه بود؟ در یواش ترو بیشتر و اشد. چشون مو مست از کاسی سر مو بدره .خود خو گفتم ای خدا دیدی چه کار شد؟ زبون مو از ترس مست وشکنه با ترس و حول دوباره ور خواستم متل اودم از سر نو هموکار. دیدم کسه پشت در نیه. باز دره دبستم بیومدم تو خونه به یکبار به یاد حرف برات افتادم که مگفت خونه ما کنار قبرستونه. خدا ازی بنگذره با ای مهمو نوازی مار دستی دستی ودم جنو داده بود وخودی هفتاد کلاتی اور تر ره خو مدید. تو همی مابینه که داشتم خور نفری افری مکردم دوباره در واشد .

سریع تو در طاق خونه خزیدم وخور تگی دیوارکردم از تو کنج خونه سیل مکردم که که بخه مه تو؟

 اقا شمار چه غصه دم؟ یه ترس ور ما زد که نگویی ونپرسی ؟گوشون خور تز کردم بینم صدا پاییر مشنوم. از پیر مرده شنیده بودم که جنو پایونینو مثل ثم گویه. دگه تاب نیاردوم گفتم اقا برات. اقا برات .؟ برات خو گوش کر خور ور ما کرده بود. موهم مثل او اگه تو کرسی گرم ونرم مبودم سراگویی کسه نمکردوم .خود خو گفتم دیدی فری جان ای هم اخر عاقبت تحقیق در مورد جن و پری. حالا بیا به خور. بینی کسه ای محل شو بدرد تو خه خرد؟همو جور که خور گو مه خور مدادوم چشون مو ور در نیمه وا هم بود .ولی کسه هم تو نمیومه. یه همله که بگذشت خور کفری بگرفتم ویه بسم الله کردوم به حد در برفتم ومحکم در وردو زدم. هنو پشت مو ور در بود که در دوباره وا شد .در جا خشک شدم. جرات که سر خور ورگردونم نداشتم. از حول زبون مو نمچرخید که بسم الله کنم. صدای پایه چیزه که از کنار مو رد شو ره مشنیدم. پرده گوش مو دمو مور امده بود. با گوشه چش به گوردی راست خو نگاه مکردم . ایرخو نمدیدم باز به یاد تولون پیر زاله افتادم که مگفت مه مه جو صقدی تو شم اونو از اتشن جده. خو ر به هر شکله بدر میارن .باز همونو کافر ومسلمو هم دارن. او شو هرتخم اشکنه ور ما همچ یه ساله مگذشت .

هنو دم در ابار بودم ومعطل جنو بودم ناگمو درب خونه واشد یه گلوند ور مو خورد که مثل یه گوک اوسر خونه افتادم.وبه پوز برفتم.دل وجراته که روخور دگردونم نداشتم.چشون موسیاه تاریک مدید مخکم اینور هم مشخوردم وزبون مو هم خور گلوره کرده پشت اریکون مو.

 نمدونم که خو خله شور مدیدم یه نه ؟ صدا حوار مشنیدم که مگفت بیداری اقا فرامرز مو هم گفتم بله. حوا به دو رو برخو یه نگاه کرد و گفت بیا بغل خوشکله. برکه تو هم بترسیدی ها ؟ هاج. واج بمونده بودم. چه فکر مکردوم چه شده بود. برات هم که ازو در ادو زدن ما بیدار شده بود کوشون خور سر پا خو کشید وهموجو که لخ لخ کنو وپش میومه مگفت: ای پدر سگ هر شو که یه مهمونه میه همی حرکات ره داره. تور اگه به یه چویه بنکشتم. مه ابرو مار ببری؟

 حوا خور ورو در زدو گفت نه برات جان تقصیر مونه اگه ایر جا خو دخو مگردم ای کار نمشد .

بیا ملوس بغل مو برم دخو شم. بله اقا بچه گربر دبغل خو کردنو ایر ببردن تو خونه خو ....

مو فکری یوم که ای تخم جن چه جوری خور هوا مکرد دستگیری درره وا مکرد ......   

منبع:

 



نذر...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ