چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمدهاست بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دستکشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذیالنورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند
بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 105
کل بازدید : 138108
کل یادداشتها ها : 126
وقتی که وارد خلیج شدیم اسباب های خود مانرا بحمال ها داده که در اندرون کشتی بردند وخود مایان ماندیم در تجسس بر آمدیم که چگونه باید اندرون کشتی برویم-آمدند چند نفر پلیس ومایان را در خانة که آنرا پلیت فارم میگویند وچند نفر انگلیسی آمده بلیط های ما را تفتیش کردند- بعد دو نفر داکتَرامدند نبض وشکم مایان را ملاحظه نمودند بعد از آن باز چند نفر دیگر آمده و – دستها و اتکت های ما را- مهر زدند و مایان را تا عصر در آن موضع معطل کردند.
وقت عصر یوم 9 شوال که مطابق 12 آپریل ماه انگلیسی باشد در کشتی سوار شدیم مایان را بردند در یک محلّ که در ته تر کشتی واقع بود – به اندازة که در کشتی پائین از آن آدم نشین نبود- درصورتی که مبلغ یازده روپیه برای انعام به حمال کشتی داده بودیم با همان حال مایان را به این مکان برد- جهت این بود که مایان توکل خود را بر خداوند جل شأنه کامل نکرده بودیم و امید خود را بر این کرده بودیم که اگر پول به حمال دادیم برای مایان جای خوب را خواهد گرفت- بقدرت خدایتعالی جای بدتر از همه جاها برای مایان خدایتعالی مقدر کرده بود- و چندان بر بنده بد میگذشت که دایم بمثل کسی که در میان روغن باشد یا در میان آب آغشته باشد بودم فقط تمامی جامه و بدنم از کثرت عرق چنان تر بود که گفتن نداشت به اندازة قلب بنده خفه بود که چه عرض کنم- یکدم در سر کشتی و یکدم پائین و گاهی به بهانة وضوء و گاهی به نیت تماشا خود را از میان خانه و رفقا بیرون می انداختم و دائم در فکر بودم که چگونه برای خود جایی نیکوتر از اینجا معین کنم میسر نمی شد- وقتیکه از آب دریا وضوء میگرفتم چنان چشمهایم می سوخت که گمان می کردم چشم خود را من پر از نمک و فلفل فرنگ کرده و دهان من هم باندازة تلخ وشور بود که گمان میکردی که نمک و ؟ زرد تر دهانم کردند باز هم خدا را به هزار زبان شکر وحمد میگویم که بنده را در پناه پردة خود نگاداشت و میدارد- وبنده بغیر از ذات ذوالجلال او پناه نداشته وندارم از هر دری نامید بودم ورانده مگر امیّدوار بدرگاه او .