سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بجد شریف
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد فاروق فاروقی بجد[13]
 

چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمده‌است بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دست‌کشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذی‌النورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 72
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 138042
کل یادداشتها ها : 126

نوشته شده در تاریخ 86/10/2 ساعت 7:21 ص توسط محمد فاروق فاروقی بجد


در کشتی که باید آدم طعام سبک و لذیذ بخورد- غذاها طبخ میکردند که یکدم پر از نمک و پی دارد- گاهی پر از فلفل فرنگ و زردچوبه و بی نمک و پر از آب که فقط یک مشک آب هر وقت از کاسه ما زیاد میآمد که رفقا به قاشق می شمیدند نان های که می پختند چنان خام و سخت بود که خیال میکردی چرمهاست که استاد محمد بجدی تمام کرده یا لاخ (سنگ سخت)است که ابراهیم عبدالله غیاث از چاه چارشور برکنده. میانش فقط آرد خالص که گمان میکردی تازه خمیر کرده اند طبخ برنج مایان این بود یکدم آب و روغن و برنج در توی هم ریخته بود- گاهی برنجها فقط شوله بود که زعفران ندیده بود در صورتی که  در خورجین هر کسی تقریبا دو یا سه مثقال زعفران بود- گاهی خیال میکردی که فقط برنجها نم بر نداشته الغرض با این غذاها شکرت خدا را بجای میآوردیم و از ته دل میخوردیم هر یکی از ما رفیقان یک عیبی میگرفتند الّا بنده که میخوردم و سکوت داشتم بادنجان های که تقریبا یکمن هر یک یناباد(؟) در کراچی میدادند دو ینایاد گرفته بودیم وقتیکه میگرفتند بعضی از رفقا ناراحت بودند که چرا میگیرند- پختن بادنجان مانند شلغمای که در بجد میپزند ونیم پز میماند یا مانند وقتیکه بادنجان ها خریده در وقت زمستان سرما میزند و تلخ طور می شود بادنجان ما اینطریق بود- با این غذاها در مکان که ذکر کردیم تا مدت 8 یوم در کشتی بسر بردیم روز چهارشنبه 16ماه  مذکور که شوال باشد سه ساعت بغروب مانده ماها را از کشتی بیرون آورده به قمران برده قرن طینه(قرنتینه) کردند وقتیکه میخواستیم از کشتی بیرون برویم نردبان های چوبی را از کشتی آویختند و لنگرها را نیز انداختند در کنار  دریا استاده شد بعد از آن یک کشتی آتشی کوچک (قایق موتوری) را آوردند و دو کشتی بچه (قایق) دیگر را با دست نزد کشتی آوردند  از کشتی خارج شدیم و در کشتی بچه های مذکور آمده و نشستیم امّا وقت پایین آمدن  باندازة خطرناک بود که نردبان کشتی در کناره آن آویخته بود و مسافرهای افغان و سندی چنان برای بیرون آمدن تقلّا میکردند و زور فشار یگدیگر را میدادند که هر نوع  آدم صاحب قوّه تحمل آن نداشت بسیار مردمان زرنگ بودند که قریب اندر در دریا بیفتکند حتی که ملا حاجی میخواستند که در بیفتکند و چندان فشار بر پهلوهای مایان دادند که از صفته اقر زیاده بود بدین طریق  از آن کشتی بیرون آمدیم وسوار زورق بچه ها شده به قمران آمدیم  زن ها را جدا و مردها را جدا بخانه بردند و لباس های شان را بیرون کرده هر کدام را یک لنگ دادند و در یک  خانه  طویل ایستاده کردند هر طایفه را سوا (جدا) در طرفی ایستاده کردند مایان را در دسته افغان ها آوردند بعد چند نفر آمدند و همه مایان را شمردند بعد داکتر ها آمدند و نبض هر یک را گرفتند بعد از آن مایان را به خانه دیگری بردند و در آنجا ایستاده کردند از سقف خانه دو خطّه اجدرها آویخته بود مانند آب پاش سوراخ را یکنفر فنرش را پچداد(پیچاند) که بمانند باران آب بر سر مایان ریختن گرفت و مایان مشغول شدیم به مالیدن اعضاهای خود از هر سر یک نوع صدای بیرون میآمد یکنفر عرب آمد و یک ظرف پر از آب صابون در پشت هریک می مالید بار دیگر خود را پاک آب کردیم و بخانة دیگر آمدیم دیدیم که دو چرخ بر دیوار خانة دیگر نصب بود است بیک مرتبه دود زیاد از این چرخها برخواست چند نفر عرب فنرها را پیش کشیدند و لباسهای مایان را دسته دسته بیرون آوردند بمشقت زیاد لباسهای خود را پیدا کردیم  خیال میکردی که فقط از تنور پر از آتش بیرون آمده لباسهای خود را پوشیده بیرون آمدیم و در حاجی خانه آمده شب را بر روی خاک و ریگ خوابیدیم باز صبح چای نوشیدیم و معطل بودیم تا  که بعد از ظهر یک مرتبه اعلان دادند که بیرون بروید بیک جبر از قمران بیرون آمده با فشار و زور زیاد پس از آن سوار زورق بچّه ها شده به کشتی نشستیم و در این شب که شب جمعه 19 شهر مذکور بود  باندازة بر بنده بد گذشت که بکلی لباسها را از بدن خود جدا کردم فقط قدیفة نازک را لنگ قرار داده با این صورت هم هنوز درست خوابم نیامد بهر جبر بود خوابیدم و صبح حرکت کرده بعد از فریضة اللهی و نوشیدن چای رفتیم آب شیرین گرفتیم و بعد از آن مشغول شدم به نوشتن این حکایات در این حین باندازة عرق از بدنم میریخت که خیال میکردی از میان روغن داغ یا حمام بسیار گرم بیرون آمده ام فقط امروز که یوم شنبه 2 شوال بود از بسیاری الصفات خداوندی جل شأنه بسیار روز سردی بود چرا که باد خوش وزیدن گرفت باندازة که اکثر رفقا را سرگردش گرفت و هنوز بفضل خدایتعالی که سرم بگرد نیامده بیرون آمدة بالای بام کشتی  که بطرف سر آن بود به نوشتن مشغول شدم دیشب که شب شنبه 20ماه بود جهاز بمقابل کوه یلم لم رسیده یکمرتبه کشتی صدای مهیب کرد وحمالان کشتی به بشارت دادن آمدند که احرام احرام یلم لم یلملم- اکثر مردمان کشتی که تقریباً دو هزار و زیاده هم بودند احرام بستند به نیت عمره الّا مایان و چند نفر هراتی بدین بهانه که مایان خیال رفتن مدینه منّوره را داریم- ولی گمان می برم که پشیمان شوند که سود هم نداشته باشد- دیشب قریب صبح خود را در بجد بخواب می دیدم دیدم که از مکه مراجعت کرده ام و می گویم هنوز وقت حج نارسیده من چگونه پس گشته ام- امیدوارم از حضرت خداوند تعبیر این خواب بخیر باشد.



نذر...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ