چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمدهاست بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دستکشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذیالنورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند
بازدید امروز : 99
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 138069
کل یادداشتها ها : 126
این حکایت را نه نوشته بودم که دیروز هیجدهم در قمران وقت نیمه روز تقریبا مادر خود را بخواب دیدم که وضو کرده خیال بیرون رفتن را دارند پرسیدم کجا میروید گفتند به پرسش زوجه حاجی علی میروم فقط تا این تاریخ که این بود سرگذشت والله أعلم بحقایق الأمور- چون روز شنبه 20 ماه شوال بود جهاز وقت عصر بکناره جده مبارکه رسید و لنگرها را انداختند و شب را که شب یکشنبه باشد در کشتی کناره جده بسر بردیم و در روز شنبه کاغذ هم به وطن نوشتم صبح یکشنبه حمّال های عرب آمده واسباب های مایان را از جهاز بیرون آورده به پهلوان در توی زورق بچه ها انداختند و مایان هم در زورق بالای بارهای خود نشسته بساحل آمدیم و در آنجا از هر آدم مایان ده آنه انگلیسی گرفتند و بعد اسباب های ما را به گمرک خانه بردند و تفتیش کردند بعد از مایان جویای مطعوف شدند مایان چنان جواب صریح صحیح ندادیم آخر گفتیم که عبدالرحمن حمال مطعوف ماست گماشته مشارالیه مایان را بمنزل نیکوی فرود آوردند وقت عصر بنده با چند نفر از رفقای خود بزیارت حضرت بی بی جده رضی الله تعالی عنها رفتیم و زیارت بجای آورده پس مراجعت بخانه آمده در فکر نماز وشام گردیدیم
حکایت
ومن یتوکل علی الله فهو حسبه – چون توکّل بعضی از رفقای بنده خالص بر خدایتعالی نبود در کشتی مایان را در جای بدترین از همه مردم فرود آوردند- و باز هم بحمدالله که چندان بر مایان بد نگذشت غیر از عرق زیاد و گرمای بیحد امّا در روز آخر که شنبه بود وکشتی بساحل جده رسیده بود باد مخالف وزیدن گرفت باندازه که جمیع مایان را سر گردش وملالیت گرفت سوای بنده باقی رفقا چندان قی کردند که سر مای هم بدرد آمد الا بنده که بفضل خدایتعالی ابدا سرم بگرد نیامد ونه قلبم شورش گرفت الهی لک الحمد ولک الشکر
عصر شب سه شنبه از جده مبارکه حرکت نمودیم وشب راه رفتیم وقت صبح وارد قریه که بحرین میگویند گردیدیم روز بسر برده شب را راه رفتیم وصبح وقت نماز وارد مکه معظمه زادها الله شرفها شده اسباب های خود را پایین کردیم وبحرم رفته عمره بجای آورده خود را حلال کردیم وساکن مکه گردیدیم ومشغول شدیم بطواف کردن ، وقت عصر پنج شنبه در مصّلی حنفی بعد از طواف قران را که در راه وکشتی میخواندم برای مادر خود صواب ختم را بخشیدم و7 چرخ طواف نفل هم کردم وصواب برای مادر خود بخشیدم ودرب خانه را گرفته در حق جمیع ملتمسان دعا کردم خصوص طلب آمرزش برای پدر ومادر خود ومادر گفته های خود دعا کردم وامید اجابت را از حضرت الله تعالی جل جلاله دارم