چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمدهاست بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دستکشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذیالنورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 138126
کل یادداشتها ها : 126
آمدیم به استیشن(ایستگاه قطار) فوراً بلیط گرفتم بعد از آن دیدم که گاری گاو رفقا آمد ومناصفه اسباب های ایشان را آورد وباز میخواهند که دو مرتبه تهیّه اسباب های خود را حمل نمایند وفقط ده دقیقهء دیگر ماشین(قطار) حرکت میکند بنده بستر خود را بحمّال دادم و صندوق بنده را ملّا حاجی محمّد برداشتند ودر خانه(واگن) ماشین گذاشتم وخودم هم در آن خانه قرار گرفتم ساعت ده پرّه نشده(تکمیل) ماشین حرکت کرد بنده تنها رفتم ورفقا ماندند –
روز دیگر ساعت ده نشده که وارد کویته بلوچستان شدم واین یوم 18 ماه مذکور بود دیدم که در سِر استیشن یکنفر هندی ایستاده است وکاغذ در دست دارد تا از اطاق ماشین بیرون آمدم گفت احمد علی کدام است بنده خیال کردم که مبادا بنده تقصیر کرده ام از طرف دولت بنده را میجویند – بعد به بنده گفت از مکّه تو میایی گفتم بلی گفت من از طرف مولوی عبدالحمید صاحب در اینجا انتظار شما را میبرم ومدّت سه یوم است که هر روز مولوی صاحب اینجا میآیند وامروز هم تا یک ساعت قبل اینجا بودند بسم الله که به شهر برویم مفتشین دولت انگلیس که مامورتفتیش تذکره بودند از بنده مطالبه تذکره نمودند بنده بعد از ارائه تذکره درشکه چی را طلبیدم وبستر وصندوق خود را در آن گذاشته با همان آدم هندی سوار شده بشهر کویته آمدیم.